من رویای بزرگی دارم
هر وقت که اوضاع سخت میشه ...
چشمامو میبندم و بیدارمیشم...
و به لحظه ای فکر میکنم که رویاهام به حقیقت میپیوندن...
امروز من دوباره به خاطر لبه ی تیز ترس هاممیلرزم..
شبیه یک پرنده ی کوچک که نمیتونه پرواز کنه به خاطر ترس از سقوط کردن
از خودم میپرسیدم که ایا واقعا میتونم انجامش بدم؟!
من هر وقت از قدم هایی که بر میدارم میترسم
ولی یادم میاد که...
من رویایی بزرگی دارم..
پس چشمامو دوباره میبندم و به لحظه ای فکر میکنم که رویاهام به حقیقت میپیوندن..
نظرات شما عزیزان: